سلام دوستان عزیز.  ازدوستی هایی که شاید اگه پا بگیره دوستی خوبی بشود دوستی که به خاطر هیچ چیز نیست راستی چرا ازاین زاویه به دوستی هایی که بی هیچ شناخت ودیدار ورفت وآمدی صورت می گیرد نگاه نمی شه.اگه اهل مطالعه ای آنم رمان خوشحال می شم که love story را بخونید.

اشک هایم تند تند برروی صورتم می ریخت وبعد قل می خورد وبه زمین می افتاد.دو تا ازمرغابی ها آن ته دریاچه سرتوبال هم کرده بودند وخوابیده بودند.دلم گرفته بود وهرچه بیشتر گریه می کردم بیشتردلم می گرفت.مرغابی ها بی سروصدا تکه های بیسکوئیت خیس خورده را می خوردند.انگارآن ها هم مثل هرشب نبودند وچه تنهایی عظیمی ..............

یک دفعه احساس کردم کسی پشت سرم ایستاده است، اول فکر کردم خیالات است اما صدای آرام نفس کشیدنش را شنیدم وگرمای نفس هایی که پوست گردنم را قلقلک می داد. خدای من این وقت شب کیه؟آرام برگشتم وهین بلندی کشیدم خدای من.....عارف بود.برای اولین بار احساس کردم ازاو می ترسم چرایش را نمی دانم......... 

سرم را به زیر انداختم تا نگاهش نکنم عارف آرام دست زیر چانه ام انداخت وصورتم را بالا آورد،بینی شکسته با بخیه وپانسمان،صورتی کبود وچسب خورده.دلم ریخت دردستان اومثل گنجشکی بی دفاع بودم. خدای من چه می خواست بکند؟یک قطره اشک که انگار ازترس گوشه چشمم پنهان شده بود برروی گونه ام قل خورد وبرروی دستش افتاد...آرام سرم را به طرف خودش برد وبرروی سینه اش گذاشت... خدای من هنوز باورنمی کردم من در آغوش او.........بودم

برای خوندن کامل این رمان آن را از انتشارات تمدن پارس تهیه کنید.(رمان love story )

آدرس:تهران کارگر جنوبی خیابان لبافی نژاد شرقی پلاک266 طبقه6

تلفن: 66951190 - 66951189